بسم الله الرحمن الرحیم
(با افتخار مطالعه این کتاب ارزشمند را به همه افراد خصوصا رهجویان سیر و سلوک الی الله توصیه میکنیم)
مطالب این کتاب به شکلی چیدمان شده که هم از طریق فهرست بندی و شاخه بندی نویسنده ی عزیز دسترسی داشته باشید و هم به مانند اصل کتاب از هر صفحه ای به صفحه ی قبلی و بعدی بروید و مطالعه کنید.
پیشگفتار این کتاب را مطالعه کنید :
پيشگفتار
آن روزهايي كه بچهتر از حالا بودم، وقتي شرح حال بزرگان عالم عرفان را پاي منبر پدرم ميشنيدم، آنها را مردماني ماورای انسان و حقيقت آن را دور از دسترس آدمي ميپنداشتم. چند صباحي كه بگذشت و بهاراني چند را با شنيدن زيبایيهاي زندگي پيغمبر اكرم(ص) و اهل بيت پاكشان سپري نمودم و ايشان را تنها طلايهداران پُر پيمانهی اين عرصه ديدم، بر اين گمانم افزوده شد كه عرفان و سير و سلوكِ در آن، براي كودكي همچو من قابل تجربه نيست، گاو نر ميخواهد و مرد كهن.
مشهدي سكينه، پيرزني با صفا و مهربان، كه هميشهی خدا بقچهاش پر از مشکلگشا و داستانهاي شيرين بود، هر از گاهي به منزل پدري ما در اصفهان ميآمد و با قصّههاي تكرارياش، دل كوچك مرا به فضاي تاريخ عرفاني پشتسرم وصله ميزد، بزرگواريهاي اخلاقي، كرامات افعالي، خوارق عادات و خبرهایي از پشتپردهی جدّ پدريام، هرباره دل خاليشدهام از اميد توفيق طي اين مسير را پر از گرماي غروري خوشايند مينمود. هميشه وقتي اسم «آقابزرگ» بر زبانش جاري ميشد، توي چشمهاي خسته و پر فروغش اشك حلقه ميزد و من نميفهميدم، يعني نميتوانستم بفهمم، شنيدن تا چشيدن يك انسان ماورایي و متعالي چقدر متفاوت است، لذّت بخش و بهياد ماندني.
دلهرهی نتوانستن و اشتياق خواستن، قدمبهقدم رهايم نميكرد تا بدون اينكه خود بدانم مرا به مسيري رهنمون شد كه از كنار آشيان سيمرغ و عنقا ميگذشت، وارستگاني چون حضرت سيّد عبدالكريم كشميري، مولوي خراساني، بهاءالدّيني و جعفرآقاي مجتهدي.
شبابي بيتاب به اين در و آن در ميزدم، عجول و بي سر وسامان به اينسو و آنسو ميشدم و نميدانستم از كجا و چگونه بايد اين تشنگي را سيراب كنم. پارهاي فريفته سرابها گشته و از كنارهی مردابها گذشتم و در آخر معلومم شد كه؛ تنها طريقتي كه مرا به حقيقت ميرساند شريعت دين است و بس، و هركه به غير اين ادّعا كند، شيطاني است مجسّم به شكل انسان، و هر ندایي كه از درون و برون مرا به غير اين واقعيّت بخواند، اهريمني است در لباس اهورا.
راه دور و دشمن بيشمار، دست كوتاه و خرما بر نخيل، لب تشنه و ساقيان معدود، پس چه بايد كرد؟! به هر بهانهاي سري به بازار كتاب ميزدم و هر ردّپایي از عرفان و عرفا به چشمم ميخورد جمع و جور كرده و ميخواندم تا مجموعهاي1 پراكنده و بي سر و ته، پيرامونم را پر كرد و كلافي سردرگم به دستم داد، اوراد و اذكار، اوراق و افكار، قيام و قعود، ركوع و سجود، حج و زكات، صوم و صلات، اين همه را چگونه هضمش كنم؟! از كجا آغازش نمايم؟!
اگر تازهواردي به دين از من مدّعي ميپرسيد؛ «از كجا و چگونه شروع كنم؟» چه ميگفتم؟ اگر ميخواستم اصل تدريج و تدرّج را در رشد و ارشاد رعايت كنم، از چه چارچوبي بايد پيروي ميكردم؟
اين سؤالها و همچون آن صدها سؤال بر آنم داشت كه اين كودك وارد بهوادي عرفان را قلم بهدست كرده، تا سپيدي كاغذ را خطخطي كند و اين رساله را به رشتهی تحرير درآورده و به زيور طبع بيارايد. اينك از بزرگان فن خواهانم عطوف و لطيف، اغلاط اين خُردخِرد را متذكر گشته و در بهي نقشياش دست بگرفته و سبزينه اين تحفه را پر رنگتر نمايند.
برنامه ی دیگر کتب استاد هاشمی را از اینجا دریافت کنید.
زن ایرانی در تاریخ - موسیقی درمانی - کلینیک کل نگر - زندگینامه حضرت معصومه - و زادالسفر مقدماتی
ما را از نظرات خود بهره مند سازید.
اعمال برخی تغییرات در بالابردن بهبود عملکرد