#توجه#

این نسخه ناقص و دارای یک مرحله میباشد، مبلغ ناچیزی جهت حمایت و ساخت مراحل بیشتر قرار داده شده که اگر تمایل داشتید میتوانید پرداخت کرده و از توسعه دهنده حمایت کنید.

کریتوس سال‌ها پس از شکست خدایان الیمپیوس، هم‌اکنون با پسرش آترئوس در اسکاندیناوی باستان در قلمرو میدگارد زندگی می‌کند. کریتوس پس از سوزاندن بدن همسرش فای، و بعد از آموزش مهارت‌های شکار و بقا به آترئوس، با فردی غریبه و مرموز با قدرت خدایی و آسیب‌ناپذیر روبرو می‌شود. این‌دو با یکدیگر وارد نبرد می‌شوند و کریتوس به‌ظاهر او را می‌کشد. پس از آن کریتوس و آترئوس سفر خود را برای تحقق آخرین خواسته فای یعنی پخش کردن خاکستر او را در بلندترین قله در نه قلمرو، آغاز می‌کنند.

آن‌ها با رسیدن به دریاچه نهم، با یورمونگاندر آخرین غول باقی‌مانده روبرو می‌شوند. هنگامی‌که مه سیاهی سد راهشان می‌شود، جادوگر جنگل سر می‌رسد و آن‌ها را راهنمایی می‌کند تا از بیفروست برای سفر به آلفهایم استفاده کنند و از نور آن برای زدودن مه استفاده کنند. بدین ترتیب آن‌ها به قله میدگارد می‌رسند و مکالمه‌ای بین غریبه مرموز که مشخص می‌شود بالدور است برادرزاده‌هایش مگنی و مودی و میمیر زندانی‌شده را می‌شنوند. سپس کریتوس و آترئوس با میمیر روبرو می‌شوند که به آن‌ها می‌گوید بلندترین قله در یوتونهایم است، اما غول‌ها برای جلوگیری از اودین و ثور، مسیر آن را مسدود کرده‌اند. میمیر که راه میانبر دیگری بلد است، به کریتوس دستور می‌دهد تا سر او را ببرد و سپس توسط جادوگر جنگل یعنی فریا احیا کند. نفرت دیرینه کریتوس از خدایان باعث می‌شود تا بلافاصله به فریا بی‌اعتماد شود، اما فریا و میمیر به او هشدار می‌دهند که باید به آترئوس در مورد ماهیت واقعی خود بگوید.