در ناحيه يِ سَحَر، خروسان
غراب
مرغ غم
ققنوس
هنگام كه گريه مي دهد ساز
خونریزی
گشت یکی چشمه ز سنگی جدا غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا
مهتاب
خانه ام ابری ست
هنوز از شب دمی باقی است، می خواند در او شبگیر
افسانه
زردها بی خود قرمز نشده اند
شیر
مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده
آن گل زودرس چو چشم گشود
و...