تلگرام نامه 1

تلگرام نامه 1

نسخهٔ ۱.۳
نصب +۱۰۰ هزار
دسته‌بندی کتاب‌ها و مطبوعات
حجم ۲ مگابایت
آخرین بروزرسانی ۱۲ فروردین ۱۳۹۶
تلگرام نامه 1

تلگرام نامه 1

دفتر فرهنگی نبض زمان
نسخهٔ ۱.۳
نصب +۱۰۰ هزار
دسته‌بندی کتاب‌ها و مطبوعات
حجم ۲ مگابایت
آخرین بروزرسانی ۱۲ فروردین ۱۳۹۶
مشاهده‌ی نتایج بررسی آنتی‌ویروس

تصاویر برنامه

معرفی برنامه

جزئیات بیشتر

این اثر مجموعه ای مهیج از ده داستان عبرت آموز در فضای مجازی است که حاصل ذهن نویسنده می باشد که ریشه و منبع داستان ها را نویسنده از صفحات حوادث روزنامه ها ، خبرگذاری ها و یا دهان به دهان از جامعه شنیده است و آن ها را در قالب داستان به رشته ی تقربر درآورده است  که مخاطبین عزیز با مطالعه این داستان ها، تجربه های تلخی را که دیگران داشته اند را مطلع شوند و آن ها را تکرار نکنند.خواندن این اثر را به تمام نوجوانان، جوانان، پدران و مادران گرامی و همچنین فعالین فرهنگی پیشنهاد می کنیم . هدف از تولید این اثر فرهنگ سازی در جهت استفاده صحیح از فضای مجازی علی الخصوص برای نوجوانان و جوانان عزیز می باشد. تمامی عواید حاصل از فروش این اثر در راه تولید محصولات مشابه برای اعتلای فرهنگ این مرز و بوم، هزینه خواهد شد.


     "کلیه حقوق این اثر متعلق به دفتر فرهنگی نبض زمان می باشد"


 


یکی از داستان های این کتاب: 


هک


تازه توگروه فرهیختگان عضو شده بودم اعضاش خیلی باکلاس بودن و تقریبا همه شون تحصیل کرده و باسواد بودن . یکی از ویژگی های بارز گروه فرهیختگان مستند حرف زدن و مطلب فرستادن بود برای همین هم من خیلی با احتیاط مطلب میذاشتم چون بلافاصله ازم سوال میشد که سند مطلب یا حرفی که زدید کجاست؟


بالاخره چند هفته ای تو گروه فرهیختگان از مطالب خوبشون استفاده می کردم. یه روز یکی از اعضاء که بیشتر اهل مطالب کامپیوتری و ... بود اومد تو  پی وی و باهام حال و احوال کرد و گفت: تو چرا اینقدر تو گروه ساکتی؟ من جا خوردم و خشکم زد!!! آخه تو اون گروه کسی رو تو خطالب نمی کردن و زود با کسی خودمونی نمی شدن! مخصوصا با یه خانم !! یه کم معطلش کردم و خیلی باادب شروع کردم به حرف زدن ولی اون  بازم با الفاظ خودمونی ادامه داد و منم خیلی تحویلش نگرفتم. بعد از چند دقیقه که دیگه میخواست از پی وی بره یه جمله بهم گفت که خیلی ناراحتم کرد، هم ناراحت هم عصبانی یه جوری که دوست داشتم خفه ش کنم ! بهم گفت: من دیگه باید برم خانم مودب ولی دوستانه بهت بگم که خیلی روابط عمومیت ضعیفعه با این وضعیت تا آخر عمرت باید خونه باباجونت مهمون باشی و زمستونا بجای ترشی از وجودتون استفاده کنند!!! بعدشم چند تا صورتک خنده و مسخره برام فرستاد و نوشت: من یه فایل پی دی اف برات می فرستم بخون، روش های تقویت روابط عمومی رو در عرض یک ربع یاد بگیر. بعدشم یه فایل یک مگابایتی برام فرستاد و رفت ...


عصبانیتم که فروکش کرد گفتم حالا بذار فایل شو بخونم شاید مطالب مفیدی توش باشه !!! ولی حالیش می کنم که کی روابط عمومیش ضعیفه!!!


 

نظرات کاربران - ۲۱ رأی
۳.۹ از ۵
۵
۴
۳
۲
۱
alireza_alk
alireza_alk
۱۳۹۶/۰۱/۱۵
سلام. واقعا دستتون درد نکنه.خیلی این داستان ها آموزنده و مفید هستش.ایشالا که درس گرفته بشه از این اتفاقات. خدا قوت.
mader
mader
۱۳۹۶/۰۱/۱۴
عجب داستان های جالبی بود من دختر دارم خیلی خوب بود اگر این داستانها واقعی هستند خیلی کارمون سخته به هر حال ضمن تشکر ,از نویسنده محترم متشکرم
سعید
سعید
۱۳۹۶/۰۱/۱۴
قشنگ بود داستاناش. مخصوص این که واقعیه. عالیه . دستتون درد نکنه