من عابری فلک زده ام آس و پاس نه
فریاد زد:بفهم رها کرده او تو را....!!!
بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست
چه کـرده ای تـو بـا دلم
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!
آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو
همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام
عشق زاییده ی بلـــخ است و مقیم شیراز
بریز! چاره ی این عشق، قهوه ی قجری ست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...
تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای
نسیم وصال
نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم
خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسان
سالها هست که از دیدهی من رفتی لیک
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
تفهیم اتهام
در چاله عجب نیست اگر کور افتاد
شب های بی رحم رفتن تو...
تو مرا بردی به شهر یادها،
ای آنکه مرا برده ای از یاد ، کجایی؟
و . . .