دانلود رمان غم روزگار
قسمتی از رمان
طبق معمول سعید وارد خانه شد. اما این بار با حالتی گرفته وعصبی در واقع مدتی بود
که او با همچین حالتی برمی گشت خانه، هر بار هم که همسرش مهتاب دلیل ناراحتی
او را می پرسید: با پرخاشگری وی مواجه میشد، مهتاب که از این وضع خسته شده بود
این بار برای اینکه دلیل ناراحتی او را بداند پافشاری کرد وباز هم با پرخاشگری اش مواجه
میشود . وسعید مثل همیشه با تندی وبد اخلاقی جواب سر بالا میدهد . ولی مهتاب این
باردست بردار نبود و اصرار داشت دلیل را بداند چون مدتی است که به یه چیزهای شک
کرده بود و دوست داشت بداند جریان چیست ؟ ولی بازم موفق نشد چون بحث باجنگ
وجنجال خاتمه یافت.